اتاق کنجی
13
افتاده ام در تلاطم . موج میبرد . موج می آورد و من بی دست و پا را . من غرق شده را . من تکه چوب را... فرو میبرد . نفس میدهد . فرو میبرد . بالا می آورد . فرو میبرد ...
...
هیچ کس نیست مرا بیرون بکشد
12
امروز لم دادم روی مبل و به زندگی بی معنایم خندیدم . به عاشقی کردن هایم . به سکانس پرتقال پوست گرفتن و درخواست طلاق دادن . " چرا از من جدا نمیشوی ؟ "
هه
نارنگی بود . پرتقال نبود !
خندیدم . به سکانس تولدت مبارک ! به خداحافظی هزار باره ! من میگویم خداحافظ . تو میگویی برای تولدت چه دوست داری ؟ من میگویم نیستم . تو میگویی نمیشود تولدت را باشی ؟
مسخره ایم . من ، تو ، زندگی !
آخر عاطفه ام را ریختم دور . دلهره ام .دوست داشتنم را . گوشی ام را! سرم را باید شلوغ کنم . شلوغ شلوغ . تو اگر خواسستی باش. اگر خواستی نباش . مثل باقی آدم های زندگیم . اما دیگر فکر نکن که وسایل آن خانه که هر بار نامش را میبردی "مان" به آن اضافه میکردی ... را من قرار است بچینم .
قید گلدان های خانه را بزن . و آینه ها را .
دیگر ب من ربطی ندارد کسی مراقب درخواندن هایت باشد یا نه . یا اصلا چه فرقی میکند کتابخانه ی شخصی ما ... میزی برای نقاشی هم لازم نیست . خودت برای خودت چای بریز . کیک بپز . خودت خودت را دوست داشته باش . خودت برای خودت بمیر . ... من دیگر در این داستان عاشقانه نقشی ندارم .
هرچند ، تو هنوز داری محبت میکنی .
-برو!
-چشم
برو دیگر
- چشم
...
منتظری اصرار کنم . دعوا کنیم تا بروی . اصرار نمی کنم . دعوا راه نمی اندازم . میخزم و آرام و آرام مچاله میشوم و کوچک ... آنقدر کوچک که یادت برود ... مرا ...
من تنها را ...
دیدی همه اش حرف ، حرف تو بود ؟
آمدنت
رفتنت ...
تو فقط ب من میگفتی چشم ...
همین
ندیدی ....
10
صدای قاشق چنگال هارا دوست نداشتم . صدای ظرفهایی که بهم میخوردند و توی ظرفشویی جا میگرفتند . شر شر آب را هم دوست نداشتم . نمیگذاشتند صدایش را بشنوم . اگر هم میفهمید که به خواندنش گوش میدهم ساکت میشد . آنوقت فقط صدای قابلمه بشقاب میماند . . .
سرم را فرو میکردم توی کتاب و ادای خواندن را در می آوردم تا فکر کند حواسم نیست . تا خوب بخواند . آرام . غمگین . . .
نمیدانم
خانه ی ما راهرو نداشت
یا بعد از آمدن من دیگر دلگیر نشد
فقط میدانم دیگر ترانه ی جدیدی نخواند . . .
9
طبیعیست . مثل زن تازه زایمان کرده نوزادم را پس بزنم . نه ؟ خسته ام . از درد . رنج . دلتنگی . آنقدر خسته ام که حوصله ی هیچکس را ندارم. سخت است بجنگی تا پیروز نبرد شوی ، فقط برای اینکه به جنگ بعدی برسی . جهنم یا بهشت بعد از این جهنم را خدا میداند . که بهشت است یا جهنم . یا نه . برزخی بدتر از جهنم .
نا امید نیستم . فقط خسته ام و بی پناه . بابا و تو دارید سر پناه دادن من جنگ میکنید . من نشسته ام سر سجاده و الهی و ربی من لی غیرک میخوانم . خنده دار نیست ؟ تو میدانی هوایم را داری . بابا نمیداند هوایم را داری .من هم هیچ چیز نمیدانم . نه آینده ی تورا میشناسم نه تجربه ی بابا را . دلم گرفته و کز کرده ام گوشه ی اتاق .تو ذوق میکنی و من مات و مبهوت نگاهت میکنم . تو میخندی و من تورا پس میزنم .
طبیعیست . برای مادر تازه زایمان کرده. که نوزادش را پس بزند .
خیلی درد کشیده ام . میخواهم بخوابم . یکسال ... دو سال ... شاید تا ابد ...
منتظر میمانی ؟
8
حس میکنم در کارتن عایق شده ای انداخته شده ام تا تمام عمر را گریه کنم. تا بمیرم . تا کسی نعش تنهایی ام را در همین کارتن در همین چهار دیواری چال کند .
این اتاق برای بی قراری های من خیلی کوچک است . این را وقتی فهمیدم که شبها از دلهره ... ده بار ..صد بار.. هزار بار .. راه میرفتم و اتاق را دور میزدم ...دور میزدم .دور میزدم ...
کاش با یک کلمه دلهره ام را میگرفتی . کاش میگفتی نترس . نمیروم . کاش مرا به این روز نمی انداختی .
خدا ...
این وب را میخوانی ؟
به این خانه می آیی؟
این دختر را میبینی ؟
....
کجایی ...
تمام شدم ...
7
من هم به گلدان خانه یاد داده ام به این راحتی به پاییز تن ندهد . به وسایل خانه آموخته ام گذشته هارا فراموش کنند . به تلوزیون گفته ام برنامه های شاد پخش کند . به پنجره آموخته ام همیشه باز باشد . باران یا آفتاب ... زندگی باید بگذرد.
من و تو زندگی کردن را خوب بلدیم . تو از دور عاشق میکنی . من از نزدیک دلشوره ی تنها شدن میگیرم. باورش سخت است . اما ما هزار لحظه از زندگی دنیا را تمام قد عاشقی کردیم . و من بعد از مرگ برای هزار لحظه ای که باید پاسخگویش باشم . نام تورا فریاد خواهم زد . و خواهم گفت . من نیمی از عمرم ا برای خودم نزیستم . ....
به پای کسی بنویسید که من بود . نه من...
من و تو چقدر زندگی کردن را بلدیم .... جمله هایم در مشتم نیستند . دارند میریزند روی کاغذ ...
ریخته ام دور اتاق
ریخته ای دور اتاق
پریشان...آشفته ...
بگذریم
6
5
پوستم دارد روز به روز نازک تر میشود ...
14
-یادم است
- همیشه میگفت مراقب دخترت باش . چشم هایش دلفریب است ...
- چشم هام ؟
- چشم هات .. .